جوان آنلاین: سفر حج به هر شکل و صورت تجربهای منحصربهفرد محسوب میشود. هم از آنرو که بسیاری از مسلمانان در حسرت این سفر آه میکشند هم اینکه سفر حج به زیارت کعبه و مسجدالنبی ختم نمیشود، زائر خانه خدا سفری را به درون خود آغاز میکند. نویسندگان بسیاری روایت خود را از این تجربه شگفت انسانی به رشته تحریر درآوردهاند. در آستانه آغاز ایام حج سال ۱۴۴۶ هجری قمری، تعدادی از این کتابها را مرور میکنیم.
«خسی در میقات» سفری به درون
کمتر کسی است که اسم «خسی در میقات» نشنیده باشد. جلالآلاحمد قصد داشت سفرنامههایی درباره چهار قبله جهان بنویسد و منتشر کند. سفرنامههایی از مکه، امریکا، اسرائیل و سفر روس. سفر حج، اما برای آلاحمد متفاوت بود و سفرنامه آن هم متفاوت شد تا آنجا که این کتاب از مشهورترین سفرنامههای حج به زبان فارسی است. او در این سفرنامه پر توصیف و جزئیات، ایمان خود را بازمییابد. آلاحمد که تا چند صباح پیش از این از مناسبات و آیینهای دینی گریزان بود در این سفر به دریای متکثر مسلمانی میپیوندد که همگی گرد یک معنی طواف میکنند و ناگزیر از پیوستن به آن، فصلی نو در زندگی خود باز میکند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«من هیچ شبی چنان بیدار نبودهام و چنان هشیار به هیچی. زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت، هرچه شعر که از بر داشتم خواندم- به زمزمهای برای خویش - و هرچه دقیقتر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد»ی و دیدم که «وقت» ابدیت است، یعنی اقیانوس زمان و «میقات» در هرلحظهای و هرجا و تنها با خویش، چراکه «میعاد» جای دیدار تست با دیگری، اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن» و دانستم که آن زندیق دیگر میهنهای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسههای پول را بگذار و به دور من طواف کن و برگرد و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه «خود» را در آزمایشگاه اقلیمهای مختلف به ابزار واقعهها و برخوردها و آدمها سنجیدن و حدودش را بهدستآوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.»
«سفر به قبله» روایتی مختصر و شیرین
بدون تردید، یکی از برجستهترین آثار در زمینه ثبت خاطرات سفر حج، کتاب «سفر به قبله» اثر هدایتالله بهبودی است. این کتاب، گزارش سفر بهبودی و چند تن از دوستانش به مکه و مدینه در سال ۱۳۷۰ است که با زبانی گیرا و دلنشین روایت شده است. بهبودی در ابتدای کتاب، ضمن بیان شگفتی خود از این توفیق، شرح روزانه سفرش را با جزئیات دقیق نقل میکند. نویسنده در این اثر، دو دیدگاه سیاسی و معنوی را در بررسی مراسم حج مدنظر قرار میدهد. نگاه سیاسی به رفتار نامناسب سعودیها با ایرانیان و سیاستهای آنان در کمرنگکردن جنبههای مذهبی و رونق بخشیدن به بازار محصولات غربی و چینی اشاره دارد. نگاه مذهبی به توصیف لحظات ناب عرفانی، کمرنگ شدن وابستگیهای دنیوی، برابری انسانها فارغ از جایگاه اجتماعی و جنسیت، عهد و پیمان با خداوند و شرح جزئیات لحظات احرام و برائت از شیطان و وسوسههای او میپردازد که شوق سفر به آن سرزمین مقدس را در دل خواننده برمیانگیزد.
رهبر انقلاب در دستنوشتهای از شور خود برای خواندن این کتاب نوشتهاند:
«این کتاب مرا باز در شور و حال حسرتآلود زیارت خانه خدا و حرم رسولالله (ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست. تا به یاد دارم - از سالهای دور جوانی- هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق رها نیافتهام، اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بیمعرفتی با رغبت یا حتی از سر سیری، آسان میتوانست در خط حج قرار بگیرد و من نمیتوانستم! یا بهتر بگویم هیچ حملهدار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه نمیتوانست و جرئت نمیکرد نام مرا در فهرست حاجیهای خود - چه رسد به عنوان روحانی کاروان- بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه زدن بر جای پای پیامبر (ص) در مکه و مدینه، خالی نمانده بود و این امید، اگرچه با حج ۱۰ روزه سال ۵۸ که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده شد، اما آتش آن شوق سوزندهتر و مشتعلتر شد. در سالهای ریاست جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم، اما امروز؟ شور و اشتیاقی بیسکون و امیدی تقریبا فرو مرده. تنها تسلا به خواندن اینگونه سفرنامهها یا شنیدن آنهاست که خود بازافزاینده شوق نیز است. این کتاب، شیرین، موجز با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده! زیارت قبول.»
«اعترافات شهر خدا» نگاهی نو و متفاوت به سفر حج
«اعترافات شهر خدا» را باید بیانی نوین در نگارش سفرنامه حج دانست. سیدمجید حسینی در این کتاب، سفر به حج و عربستان را از سه زاویه دید متفاوت به تصویر کشیده است. در واقع، نویسنده سنت سفرنامهنویسی ابن بطوطهای که نگاهی بیرونی به این سفر داشته را به شکلی خلاقانه تغییر داده است. اثری که از کلیشههای رایج در این نوع آثار فاصله گرفته و اطلاعات بکر و تازهای از سفر حج و سرزمین حجاز در اختیار خواننده قرار میدهد. این کتاب با سه زاویه دید و از زبان دو راوی روایت میشود. راوی نخست، خود مجید حسینی است که با دو نوع نگاه متفاوت داستان را پیش میبرد. راوی دوم، پسر یک ساله اوست که بخشی از این سفرنامه را نقل میکند و همین موضوع به جذابیت کتاب افزوده است.
حسینی در بخشی از مقدمه خود بر این اثر مینویسد: «در این سفر سه پسر همراهم هستند؛ دو درون و یکی بیرون. جنگ و دعوا، قیل و قال و گفت وگوی این سه پسر تمام مسیر سفرم را در هم ریخت و سفرم شده آشتیدادن این دو نفر. پسر اول، جوانی است در درونم که ۱۰ سال پیش در چنین روزهایی به این سرزمین آمد؛ سخت مؤدب است، اهل قرآن، نماز و همه متون مذهبی. اصلاً پسر متن است، متن تاریخ در مدینه و مکه. وقتی که قدم میزند از این متن تاریخی به آن متن دیگر میرود و گوش میسپارد، آرام در تاریخ قدم میزند، عرض ادب میکند، گاه میخندد و گاه میگرید و همینطور رهایش کنی در تاریخ غرق میشود؛ تو گویی اصلاً وجود ندارد. وجودش با این متن تاریخی یکسان است عین آنچه گفتهاند، میشنود و گوشش به همه حرفها و صداها که از این متن عظیم میآید بدهکار است؛ پسری سخت مؤدب، مرتب، حرفشنو و به قانون و قاعده. او همان کسی است که این سرزمین ساخته است. وجود او و وجود این سرزمین گویی یکی است و هر چه درونش را بکاوی جز متن این سرزمین و قدسیت این خاک درونش چیزی نیست و من نامش را نهادهام: «پسر متن.»»
این کتاب در دو بخش با نامهای «سفر به شهر خدا» و «سفر به شهر ظواهر» تدوین شده است و تصاویری از مکانهایی که الهامبخش خلق این اثر بودهاند نیز در آن منتشر شده است.
«چادر کردیم، رفتیم تماشا» روایتی زنانه از دل تاریخ
عالیه خانم شیرازی یکی از زنان نزدیک به دربار ناصری بود که از بخت خوش، امکان همراهی زنان حرمسرای ناصرالدین شاه را در سفر به مکه و عتبات مییابد. او در بخش اول درباره شروع سفرش از کرمان، رفتن به بمبئی و سختیها و ماجراهای سفر حج و عتبات مینویسد. در بخش دوم با پایان سفر حج و رسیدن به تهران نویسنده که مدتی طولانی در دربار ناصری اقامت میگزیند به نگارش روزنگاریهای دقیق از دربار ناصری میپردازد. قدمت تاریخی، نگاه زنانه و شخصیت جسور شخص روای مطالعه بر جذابیت این کتاب میافزاید.
او در بخشی از کتاب چنین نوشته است:
«روز عاشورا عید گرفتند. از قرار معلوم شب جمعه و روز جمعه را عید میگیرند، به واسطه عید محمد (ص) و آلش... شب یازدهم، حضرات مدینه بنای آتشبازی را گذاردند. توپ، تفنگ، شیپور، بالابان، مزغان میزدند. یادم آمد شب یازدهم عیال سیدالشهدا (ع) در کربلا چه کردند. نمیدانم چه حالی به من دست داد. این صداها را که شنیدم، میخواستم خودم را بکشم. خدا عذابشان را زیاد کند، بحق محمد (ص) و آله.»
«غوغای غبار» از پشت سنگر تا قلب مدینه
«غوغای غبار» یادداشتهای سفر حج گلعلی بابایی، نویسنده دفاعمقدس است. روایت نویسنده از شکلگیری سفر و نگارش کتاب نیز قابل توجه است. بابایی درباره علت نامگذاری کتاب به «غوغای غبار» میگوید: «در حین طواف و نیز حضور در مسجدالنبی احساس میکردم گمشدهای در غبار هستم. البته این شعر میرشکاک نیز در ذهنم بود که میگفت در تکاپوی سراغ بینشان معشوق خویش، جادهها خواندیم و غوغای غبار آموختیم.» وی با بیان اینکه در این کتاب از جبههها پلی به حج زدهام، میافزاید: «سفرم در نقاط مختلف، قرابتی با سالهای دفاع مقدس پیدا میکند و اصلاً خود سفر نیز لطفی از همان سالها بود.» او سفر حج خود را عنایتی از طریق کتاب «همپای صاعقه» میداند و ادامه میدهد: «در تیرماه ۸۷ که در تالار وزارت کشور مراسمی در یادبود حاج احمد متوسلیان برگزار شده بود، حاج قاسم صادقی پیش فرمانده سپاه رفت و گفت: «حضرت آقا این گلعلی بابایی را تشویق کردند، شما نمیخواهید برایش کاری بکنید؟» آقای جعفری هم همانجا نوشت که از سهمیه سپاه به حج مشرف شوم.» گلعلی بابایی با بیان اینکه سفر حج او عجیب بوده، این سفر را تداعیکننده روزهای جبهه میداند و میگوید: «حتی تاریخ رفتنمان هم نشانهای داشت. من در اوج عملیات کربلای ۵ در ۲۲ آبان ۶۵ از جبهه آمدم تا زندگی مشترک تشکیل بدهم. در ۲۲ آبان ۸۷ هم به همراه همسرم عازم حج شدیم.»
«خال سیاه عربی» عاشقانهای برای خانه خدا
این کتاب، تجربهای دلنشین و جذاب است که با یک شروع غیرمعمول و بهیادماندنی مخاطب را غافلگیر میکند. نویسنده هوشمندانه، به جای پرداختن مستقیم به فرودگاه مبدأ یا لحظات ورود به سرزمین حجاز، خواننده را به سفری در خاطرات دوردست خود میبرد. او ریشههای نخستین تصورات و دریافتهای کودکیاش از خدا و سفر حج را به تصویر میکشد و بدین ترتیب، ذهن مخاطب را برای این سفر روحانی آماده میسازد. نثر خاص حامد عسکری در این سفرنامه، سرشار از ظرافتهای خیالانگیز و دلپذیر است. خواننده به طور کامل با احساسات و عواطف شخصی نویسنده همراه شده و در برداشتها و تصورات او غرق میشود. همراه با او عاشق کعبه و خدای کعبه میشود و «دورش میشود.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
رسیدهام پشت دروازه بقیع. زنان و دختران هم خاک و هم ریشهام، ایرانیها دارند به رسول خدا سلام میدهند. شاید دارند گله میکنند که راهشان نمیدهند. خودشان میگویند جنتالبقیع. این چه جنتی است که نگهبان هایش صدا بلند میکنند به نه گفتن با عتاب؟ بد توی پرم خورده. برای کسی که سی وچند سال است مشهد و کربلا رفته و کمتر از گل نشنیده، خیلی زور دارد یکی با باطوم به کمر و لباس پلنگی بگوید: «نه، برو!» و پررو پررو در را هم ببندد. پشت بیل خوردهام انگار. برمیگردم رو به گنبد سبز و میگویم: «چه وضع است آقاجان؟»
«پرستو در قاف» سفر شاعر به دیار شاعرانهها
«پرستو در قاف» عنوان سفرنامه حج علیرضا قزوه است که بخشی از آن در کتاب فارسی اول دبیرستان آمده است و سالهاست دانشآموزان با بخشهایی از این خاطرات آشنا هستند. علت نامگذاری کتاب به «پرستو در قاف» این است که پرستو نام پرندهای است که به دلیل سفرهای دور و حج مشهور است و قاف نیز عالم قرب الهی و همچنین تلفظ نام پنجاهمین سوره قرآن است. نویسنده «پرستو در قاف» نیز مانند نویسنده «غوغای غبار» در سفرنامه خود گریزی به دفاع مقدس داشته و بخشی از کتاب را با عنوان «مسجد شجره بوی شبهای عملیات میداد» به نگارش درآورده است. «پای کوه احد»، «پشت در بسته حرم»، «اعراب و جاهلیت مدرن»، «شیطان مرا سنگسار کرد»، «هروله میان مرگ و زندگی»، «در سرزمین حسرت و آگاهی» و «آب زمزم میخورم، اما سرابم همچنان» عنوان برخی از فصلهای سفرنامه حج علیرضا قزوه است.
قزوه در بخشی از کتاب و در توصیف شهر مدینهالنبی (ص) این طور آورده است:
«بوی مدینه میآید. این را از نم نم باران فهمیدم. دلها بیتابند و چشمها گریان. سمت چپمان مسجد شجره است. کمکم شهری سپیدپوش به استقبالمان میآید و من چقدر دوست دارم بقیع را ببینم و چقدر دلم میخواهد مدینه را بغل کنم و سرش را بگذارم روی شانههایم.»
«چراغستان خاموش و مسجد بی محراب» سفر به باطن حج
نویسنده این کتاب با بیان اینکه اثر حاضر نه یک سفرنامه معمولی با ثبت خاطرات روزانه است و نه یک نوشته مستقل درباره موضوعی خاص میگوید: در این نوشته علاوه بر خاطرات سفر حجاز، برداشتهای شخصیام از روح اعمال، باطن اماکن و وضعیت فکری- عقیدتی حاکم بر این سرزمین نیز به رشته تحریر درآمده است، ضمن اینکه جنبههای ظاهری امور نیز از نظر دور نماندهاند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«مسجدالنبی و حرم نبوی، قلب مدینه است؛ تمام راههای بیرونی و خیابانهای داخلی شهر، مانند شریانهایی سیل مشتاقان را به این مکان مقدس میرسانند. ظاهر محدوده حرم دیگر شباهتی به زمان پیامبر ندارد. فقط مسجدالنبی و دو سه مسجد دیگر از بافت قدیمی شهر در این محدوده باقی ماندهاند... مسجدالنبی یادآور بخش مهمی از وقایع تاریخ اسلام است... مهمترین در ورودی به این مسجد، باب جبرئیل است. به محض ورود از این در که در شرق مسجد قرار دارد، در دو طرف راهرو جایگاه اصحاب صفه و محراب تهجد پیامبر واقع شده است. در جنوب محراب تهجد که محل اقامه نماز شبهای پیامبر بوده، خانه علی (ع) و زهرا (س) و دیوار به دیوار آن خانه پیامبر قرار گرفته است.»
«آواز حجاز» حجنامهای با چاشنی نقد عربستان مدرن
آواز حجاز آخرین سفرنامه حجی است که راونه بازار نشر شده، اگرچه این کتاب روایت تشریف نویسنده، در قالب حج عمره دانشجویی است، اما مطالعه آن دستکمی از آثار مشابه خود به عنوان سفرنامه حج ندارد. نویسنده در کنار به تصویر کشیدن حالات روحی و رهیافتهای معنوی خود، نگاهی انتقادی به عربستان امروزی دارد. محمدصالح سلطانی هم عربستان مدرن شده را مورد انتقاد قرار میدهد هم سهلانگاریهای مدیریتی عربستان در مواجهه و مدیریت زائران نادیده نمیگیرد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«کعبه فرزندان آدم ابوالبشر را پاگیر میکند، تو بگو شکل زیباترین زنی که یک مرد میتواند در تمام زندگیاش ببیند. شاید برای همین است که گفتهاند نگاه به کعبه عبادت است من هم ساعتی و بلکه ساعتهایی نشستم به تماشای این زیباروی مشکیپوش و پرندگانی که عاشقانه دورش میگشتند و آواز میخواندند. قصه پرندهها عجیب بود در مکه بارهاوبارها دیدمشان که دستهدسته دور کعبه میگشتند و میرفتند، انگار فرزندان ابابیل میراثداران تاریخ و نگاهبانان ابدی خانه.»